English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4923 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت تا بتوان به مقصد اصلی رسید
Other Matches
to bite the bullet <idiom> U پذیرفتن انجام کاری و یا چیزی سخت یا ناخوشایند
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
backlog U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
load U کاری که باید انجام شود
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
specification U مین شود یا کاری که باید انجام شود
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
operates U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operate U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
op code U بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
connective U نشانه بین دو عملوند که نشان دهنده عملی است که باید انجام شود
agenda U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
agendas U لیستی از کارها و قرارهای ملاقات یا فعالیتها که باید در یک روز مشخص انجام شوند
actions U انجام کاری
action U انجام کاری
capable U توانایی انجام کاری
achieves U موفقیت در انجام کاری
about to do something <idiom> U درحال انجام کاری
mode of execution U روش انجام کاری
mind to do a thing U اماده انجام کاری
authority U توانایی انجام کاری
to stop [doing something] U ایستادن [از انجام کاری]
achieve U موفقیت در انجام کاری
sleeps U پیش از انجام کاری
achieved U موفقیت در انجام کاری
achieving U موفقیت در انجام کاری
sleeping U پیش از انجام کاری
sleep U پیش از انجام کاری
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
Boolean connective U حروف و نشانه ها در یک عمل Boolen که عملی که باید روی عملوندها انجام شود بیان میکند
To take ones time over something . to do something with deliberation U کاری را سر صبر انجام دادن
to be about to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to be about to do something U در صدد انجام کاری بودن
capability U قادر به انجام کاری بودن
cinch U کاری که با سهولت انجام شود
to intend to do something U قصد انجام کاری را داشتن
terrorised U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorises U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something hurriedly . U کاری را با عجاله انجام دادن
To do something on ones own . U سر خود کاری را انجام دادن
terrorising U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorizing U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorizes U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
potential <adj.> U [توانایی برای انجام کاری]
terrorized U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorize U با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
to be looking to do something U قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something U قصد انجام کاری را داشتن
To do something with ease(easily). U کاری را به آسانی انجام دادن
to propose to do something U در صدد انجام کاری بودن
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
wit's end <idiom> U ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
having U باعث انجام کاری شدن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] U کاری را ناقص انجام ندادن
take turns <idiom> U انجام کاری با همکاری یکدیگر
take the plunge <idiom> U بادروغ کاری را انجام دادن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
We don't do things halfway. U کاری را ناقص انجام ندادن
sit tight <idiom> U صبور برای انجام کاری
raise Cain <idiom> U کمک ،کاری انجام دادن
supererogation U انجام کاری بیش از حد وفیفه
We don't do things by half-measures. U کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do things by halves. U کاری را ناقص انجام ندادن
to intend to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
(have the) cheek to do something <idiom> U با گستاخی کاری را انجام دادن
chicken out <idiom> U از ترس کاری را انجام ندادن
dead set against something <idiom> U کاملا مصمم در انجام کاری
to propose to do something U در نظر انجام کاری را داشتن
do something rash <idiom> U بی فکر کاری را انجام دادن
To do something on the sly (in secret). U کاری را پنهان انجام دادن
fall over oneself <idiom> U کاملا مشتاق انجام کاری
have U باعث انجام کاری شدن
spadework U کاری که با بیل انجام میدهند
to intend to do something U در صدد انجام کاری بودن
to be looking to do something U در صدد انجام کاری بودن
feel up to (do something) <idiom> U توانایی انجام کاری رانداشتن
undertakes U توافق برای انجام کاری
planning U سازماندهی نحوه انجام کاری
authorisations U اجازه یا توانایی انجام کاری
authorization U اجازه یا توانایی انجام کاری
undertaken U توافق برای انجام کاری
to aim to do something U قصد انجام کاری را داشتن
do something to one's hearts's content U کاری را حسابی انجام دادن
to mean to do something U منظور انجام کاری را داشتن
undertake U توافق برای انجام کاری
plods U بازحمت کاری را انجام دادن
plodding U بازحمت کاری را انجام دادن
chip U قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
the way of doing something U به روشی کاری را انجام دادن
slur U باعجله کاری را انجام دادن
slurred U باعجله کاری را انجام دادن
slurring U باعجله کاری را انجام دادن
plodded U بازحمت کاری را انجام دادن
plod U بازحمت کاری را انجام دادن
chips U قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
to stop [doing something] U توقف کردن [از انجام کاری]
to do a good job U کاری را خوب انجام دادن
slurs U باعجله کاری را انجام دادن
unmodified instruction U دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
authorises U اجازه دادن برای انجام کاری
authorising U اجازه دادن برای انجام کاری
operation U دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
invokes U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoking U تقاضا از کسی برای انجام کاری
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
see to it <idiom> U مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
turn out <idiom> U رفتن برای دیدن یا انجام کاری
swim against the tide/current <idiom> U کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
To meet a deadline . U تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
at the elventh hour U دقیقه نود کاری انجام دادن
taskwork U کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
invoke U تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked U تقاضا از کسی برای انجام کاری
shove down one's throat <idiom> U اجبارکسی به کاری که نمیخواهد انجام دهد
set the world on fire <idiom> کاری فوق العاده انجام دادن
to goad somebody into something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
get around to <idiom> U بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
authorizes U اجازه دادن برای انجام کاری
to invite somebody to do something U از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
authorizing U اجازه دادن برای انجام کاری
beat someone to the punch (draw) <idiom> U قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
To put ones heart and soul into a job . U باتمام وجود کاری را انجام دادن
bars U توقف کسی برای انجام کاری
bar U توقف کسی برای انجام کاری
To do something expediently. U از روی سیاست کاری را انجام دادن
get away with something <idiom> U کاری که شخص نبایدونتواند انجام دهد
give free rein to <idiom> U اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
forcing U مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces U مجبور کردن کسی به انجام کاری
force U مجبور کردن کسی به انجام کاری
authorize U اجازه دادن برای انجام کاری
head start <idiom> U کاری را قبل از بقیه انجام دادن
go (someone) one better <idiom> U کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
null U دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد
to purpose something U هدف چیزی [انجام کاری] را داشتن
to do a thing with f. U کاری رابه اسانی انجام دادن
brushwork U هر کاری که با قلممو یا خاره انجام شود
help U روش آسانتر برای انجام کاری
helped U روش آسانتر برای انجام کاری
to do a thing ina corner U کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
to be in a position to do something U موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
techniques U روش با مهارت برای انجام کاری
alternatives U دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
technique U روش با مهارت برای انجام کاری
alternative U دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
facility U قادر به انجام کاری به سادگی بودن
decisions U تصمیم گیری برای انجام کاری
to goad somebody doing something U کسی را به انجام کاری تحریک کردن
to invite somebody to do something U کسی را برای انجام کاری فراخواندن
to undertake to do something U رسما متعهد به انجام کاری شدن
helps U روش آسانتر برای انجام کاری
decision U تصمیم گیری برای انجام کاری
covenantor U اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
authorize U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing U اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
get one's own way <idiom> U اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
to enjoin somebody from doing something [American E] U منع کردن کسی از انجام کاری [حقوق]
go off half-cocked <idiom> U صحبت یا انجام کاری بون آمارگی قبلی
facility U وسیله یاساختاری که انجام کاری را ساده میکند
To do something(act)from force of habit U کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
to try hard to do something U تقلا کردن برای انجام دادن کاری
to make an effort to do something U تلاش کردن برای انجام دادن کاری
perfunctoriness U چگونگی کاری که سرسری انجام داده باشند
overslaugh U بخشودگی از کاری برای انجام کار بزرگتر
no operation instruction U دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
no op U دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
to act in concert <idiom> U با هماهنگی کاری را انجام دادن [اصطلاح روزمره]
To do something waveringly. U کاری رابا ترس ولرز انجام دادن
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
1incentive
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com